اردیبهشت 9, 1403

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 143

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

خطایی-نوعیز آجر

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

پنزر- پندر

ته خوار-بچه باز

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

چپ رو-تند رو

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

دوش فروش-ربا خوار

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چاخان پاخان-دروغ

 
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

رو انداز-لحاف

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

 
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پا بَد-بد قدم

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

خاله وارَس-آدم فضول

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

مال دنیا

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

بی جا-نامناسب-بی مورد

ریش شدن-ریش ریش شدن

حاملگی-آبستنی

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
باریک-دقیق-حساس

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

 

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

دو دو کردن-دویدن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

خرسک-نوعی فرش

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

جُستن-چیز گمشده را یافتن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

خوشایند-مطبوع-پسندیده

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

 

جلز-نگا. جز

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

دوسیه-پرونده

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

رج کردن-رج بستن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

رشوه گیر-رشوه خوار

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

دق کردن-از غصه مردن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

 

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

چرکوندی-لکه دار کثیف

باش !-نگاه کن-ببین

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

خیط کاشتن-خطا کردن

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

آبدست-ماهر-استاد

راستکی-واقعی

بابت-مورد-زمینه-موضوع

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

بسیار دلواپس و نگران بودن

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

بیسار-فلان

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

چنار امام زاده صالح-متلک بد

آکَل-آقای کربلایی

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

آکِله-جذام-زن سلیطه

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

 

چشم زاغ-بی شرم

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

دام پزشک-پزشک حیوانات

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

تا-لنگه-همتا
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

آشغالی(سپور)

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

بیخ خِر-بیخ گلو

 

باریک-دقیق-حساس

ریق افتادن-ریغ افتادن

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

خود را خوردن-رنج بردن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

بازو دادن-یاری دادن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

درمانگاه-جای درمان بیمار

ته نشین شدن-رسوب کردن

چُل-آلت مرد

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

دو لَتی-در دو لنگه ای

آلکلی-معتاد به الکل

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

 
 

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

پیش-برنده-آن که جلو است

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

خریت-نادانی-حماقت

دستمالی-دست مالیدن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

بخت-شانس-اقبال-شوهر

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

آتشی-تندخو-زودخشم

 
 

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

چِل-خل و دیوانه

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

بخت-شانس-اقبال-شوهر

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

 

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

حضوری-رو در رو

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

چرکوندی-لکه دار کثیف

خبرنگاری-کار خبرنگار

چین و چوروک-چین و شکن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

باریک اندام-لاغر و ظریف

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

تنگ هم-چسبیده به هم

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

چغل خوری-سخن چینی

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

تَخم-مهمل تَخم

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

چار راه-محل تقاطع دو راه

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

جای سفت-وضعیت سخت

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

 

پِی-دنبال

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

بی معنی- بیخود

چرک-کثیف

خرکار-پرکار

پای پس-عوض-تلافی

بامبول-حقه-کلک

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

زبون-حقیر-توسری خور

جزوه-کتابچه-دفترچه

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

دان-دانه-چینه

 

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

 
پا واکردن-به راه افتادن بچه

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

 

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

احتیاطی(نجس، ناپاک)

راه مکه-کهکشان

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

جاده کشیدن-راه درست کردن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

تاریخچه-تاریخ مختصر

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

دال به دال-پشت سر هم

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

آبدست(ماهر، استاد)
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

پیاله فروشی-میخانه

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

پَس-ناجور-خراب

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

آب و خاک(میهن، دیار)

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

زیر جامه-زیر شلواری

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

دلداری دادن-تسلی دادن

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

تا-توانایی

خدا نگهدار-خدا حافظ

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

چیل-آدم بد بیار

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
پُخت کردن-پختن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

چپ رو-تند رو

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

اوضاع احوال-وضع و حال

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

بر پا شدن-ایجاد شدن

 

تمام کردن-مردن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

پر و پاچه-پا-پاچه

خاطره-یادگار

چین و چوروک-چین و شکن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

البرز-بلندقامت-دلیر

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

الحق-به‌راستی-حقیقتن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

خرخاری-همدیگر را خاراندن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

دود چراغ-کشیدن شیره

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

پول چایی-انعام-بخشش

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

پُر کار-فعال-با پشتکار

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

فال بد زدن

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

پیش بینی کردن کار یا شخصی

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

بی تفاوت-بی اعتنا

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

افتاده-فروتن-متواضع

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

پیش کردن در-بستن در

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

 

چندر غاز-پول بسیار کم

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

پیاله فروشی-میخانه

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

تن خواه-پول نقد-زر و مال

درمانگاه-جای درمان بیمار

حیوونکی-نگا حیوانکی
 

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

خارشک-مردم آزار-سادیست

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

 

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

 

دو شاخ-دارای دو شقه

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

چین چین-پر از چین

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

خجالتی-کم رو-پرحیا

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

 
 

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

راه راه-دارای خطوط موازی

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
جن زده-دیوانه

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خال-نقطه ی سیاه-لکه

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

پایین دست-طرف پایین

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

خرس-چاق و درشت-تنومند

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

 

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

جلز-نگا. جز

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
خرخاری-همدیگر را خاراندن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

پشه زدن-نیش زدن پشه

دلبخواهی-دلبخواه

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

جلز-نگا. جز

 

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

 

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

ازرق-چشم زاغ

پخش-پراکنده

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

 
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

دست بالا-حداکثر

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

 

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

چِخ کردن-راندن سگ