اردیبهشت 8, 1403

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 63

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

زبان پس قفا-نوعی گل است

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

پخش-پراکنده

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

دو لَتی-در دو لنگه ای

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
 

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

راپرتچی-گزارش دهنده

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

راپرت-گزارش-خبر

دو پولی-کالای بی ارزش

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

حَب-قرص

حق التدریس-مزد آموزگار

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

دزدی گرگی-دله دزدی

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

چیلک دان-چینه دان

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

جگرکی-جگر فروش

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

 

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

در زدن-کوبیدن در خانه

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دستمالی-دست مالیدن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

خرکار-پرکار
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

جیک-صدا-آواز

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

 

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

 

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

اُق زدن(بالا آوردن)

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

 

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

دندان شکن-قاطع-محکم

آلکلی-معتاد به الکل
راستی راستی-حقیقتن-واقعن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

حلال زاده-پاک و نجیب

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

خپله-چاق و کوتاه قد

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

دله دزدی-عمل دله دزد

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

زن بردن-همسر گرفتن مرد

 
آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

چیلی-بدبیاری

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
خایه-بیضه-جرات

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

زنانه-ویژه ی زنان

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

بی اشتها-بی میل به غذا

 

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

پابوس-زیارت

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
دَنگال-جادار-بسیار فراخ

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

 

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
بنده منزل-خانه ی من

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

چاچول باز-حقه باز-شیاد

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

ته نشین-رسوب کرده

باش !-نگاه کن-ببین

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

دوندگی-سعی و کوشش

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

دست کردن-دست فرو بردن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

بازرسی-بررسی و کنترل

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

بی پرده-رک و صریح-آشکار

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

ترش ابرو-عبوس

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

آواز دادن(خواستن)

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

دلسرد-ناامید-مایوس

دیر کرد-تاخیر-تعویق

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

 
پِی-دنبال

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

 

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

دیالله-زود باش دیگه !

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

 
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

به پول رساندن-فروختن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

باریک-دقیق-حساس
دست و بال-دور و بر-اطراف
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

تنبان درآر-بی حیا-دریده

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

 

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

زار زار-گریه ی شدید

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

پاشنه بخواب-کفش راحتی

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

 

پیه آوردن-چاق شدن

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
راست رو-رو به رو-مقابل

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

دوسیه-پرونده

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

بنده منزل-خانه ی من

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چار دیواری-خانه

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

چروک-چین و شکن

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

حاجیت-بنده

 
 

چشمک-ایما و اشاره به چشم

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

 
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

آکله فرنگی-سیفلیس

پِشک-نرمی و پرده های بینی

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

 

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

بد قلق-بد عادت-بد ادا

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

 

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

رومیزی-منسوب به میز

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

با اشتها-متمایل به غذا
 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

چیل-آدم بد بیار

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

ترش ابرو-عبوس

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

خداپسندانه-مورد پسند خدا

پیش کسوتی-قدمت و برتری

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

چل زن-زن کوتاه قد

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

تو پوزی-تو دهنی

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
 

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

دلِی دلِی-حاشا-انکار

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
اُتُل-شکم-اتوموبیل

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

خروس خوان-هنگام سحر

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

چین چینی-پر چین

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
 

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

آتشی-تندخو-زودخشم

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

چَه چَه-صدای بلبل

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

 

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

 

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

زیر گرفتن-زیر کردن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

دو کرپا-چمباتمه

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

چرند اندر چرند-پرت و پلا

 

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

پُخت کردن-پختن

بکن نکن-امر و نهی

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

تِر زدن-خراب کردن کار

 

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

به پول رساندن-فروختن

 

جمع و جور-منظم و مرتب

پر روده-پرچانه-روده دراز

روغن زرد-روغن حیوانی

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

خرناس-نگا. خُرخُر

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

 

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

 

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

خدا داده-دیم کاری

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

 

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

 

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

چاره ساز-خداوند
تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
خِفت-نوعی گره

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

 

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

پر مدعا- پر ادعا

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

جود-یهودی-حهود

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

بی سر و پا-پست-فرومایه
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
زبان کوچکه-زبان کوچک
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

پینه زدن-وصله کردن

 

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

آتشی(تندخو، زودخشم)

راست راستی-حقیقتن-واقعن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

 

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
 

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

بالینی-کلینیکی

زمین گذاشتن سر-مردن

 

روی خود کشیدن-رو کشیدن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

بوق سگ-بسیار دیر وقت

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

خلق الله-مردم

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

جاشو-باربر

 

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

رمباندن-خراب کردن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

جُربزه-قدرت-توانایی

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

چهل منار-تخت جمشید

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

دست نماز-وضو

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

دمپایی-کفش راحتی خانه

دستشویی-توالت-مستراح

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

رنگ شدن-گول خوردن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

بند آمدن-متوقف شدن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

 

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

دهنه سرخود-بی بند و بار

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

درشت-حرف زشت-دشنام

خیک محمد-آدم چاق و فربه

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

آفتابی کردن-پدیدار کردن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

زبر و زرنگ-چابک و فرز

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

 

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

 

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن