اردیبهشت 10, 1403

لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 107

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

پت پتی-موتور سیکلت

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

دلقک بازی-مسخره بازی

خیز-ورم-آماس

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

 

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

چته ؟-تو را چه می شود ؟

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

دستِ راست-سمت راست

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
 

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

زاهرو-دالان-سرسرا

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

آخرین تحویل-قیامت

دستِ چپ-سمت چپ
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

 

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

اختر شمردن-شب‌بیداری

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

زبان در قفا-زبان پس قفا

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

حَب-قرص

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

رستم صولت-رستم در حمام

حاجیت-بنده

چِل-خل و دیوانه
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

این خاکدان(دنیا)

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

چغلی کردن-شکایت کردن
چیز فهم-عاقل و فهمیده
پس نشستن-عقب نشینی کردن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

البرز-بلندقامت-دلیر
ارزانی-بخشیدن-دادن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

باهاس-باید-بایست

 

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
تنوری-پخته شده در تنور
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

دل و دماغ-دل و حوصله

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

 

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

دست چین-گزیده-منتخب

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

چراغانی کردن-جشن گرفتن

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

چهل منار-تخت جمشید

روی چشم-اطاعت می شود !

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

خودفروش-فاحشه-خائن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

 
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

حرص و جوش-عصبانیت

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

باب دندان-مناسب طبع و حال

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

دولت منزل-دولت سرا

 

بپا-مواظب باش-متوجه باش

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

زهره دان-کیسه ی صفرا
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

رد پا-جای پا-اثر
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

زاق-چشم زاغ چشم

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

دَم باز-چاپلوس-متملق

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

 
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

برده خورده-ملاحظه-پروا

 

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

آمده-شوخی و لطیفه

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

چنگولک-سست و ضعیف

باربند-جای نهادن و بستن بار

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

پا شدن-از جا برخاستن

زبر-خشن-غیر لطیف

چپیدن-به زور جا گرفتن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

 

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

تخت سینه-وسط سینه

 

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

ترک بیلمز-آدم نادان

چشم و ابرو-زیبایی چهره

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

پیله-مو

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

چپیدن-به زور جا گرفتن

تخم شر-مردم آزار- شرور

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

 
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

زردنبو-زردمبو

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

 

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
زیر دل زدن-تهوع آوردن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

 
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

پا در رکاب-حاضر و آماده

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
به چشم-اطاعت می شود

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

اجباری-خدمت سربازی

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

آخرین تحویل-قیامت

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

باب دندان-مناسب طبع و حال

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

چروکیدن-چین دار شدن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
خوش انصاف-با انصاف-منصف
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

 

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

چینی بند-چینی بند زن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

ریق افتادن-ریغ افتادن

 
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

جایی-مستراح-توالت

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

 

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

پیاله فروش-میخانه چی

پیاله فروش-میخانه چی

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

 

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

چوروک خوردن-چین برداشتن

دمدمی مزاج-دمدمی

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

خشخاشی-نان خشخاش زده

تُف کار-بچه باز

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
خرج و برج-خرج و متعلقات آن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

خوش بنیه-سالم و قوی

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

تیپا خوردن-رانده شدن

دوره-مهمانی-زمانه

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

زیر دُم سُست-زن منحرف

 

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

تیز بزی-فورن-بی درنگ

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

رجاله-اراذل و اوباش

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

زیر لبی-زیر زبانی

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

 

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

دستک-دفتر حساب
زبان پس قفا-نوعی گل است
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
 

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

دست پاک-درستکار
خشکه بار-نگا. خشکبار

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

 

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

پشتک-پرش از پشت

حاضر به یراق-حاضر و آماده

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

 

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

پیش کردن در-بستن در

چش-چشم

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)
چشم دراندن-دقت زیاد کردن

خرکار-پرکار

 

زهره دان-کیسه ی صفرا

چیلک دان-چینه دان

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

چُغُل-سخن چین

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

پا به پا شدن-تردید داشتن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

چشمه-نوع-قسم

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

برآورد-تخمین

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

خوره-جذام-آکله

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

اشک کوه(یاقوت، لعل)

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

 

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

 

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

دم بازی-چاپلوسی-تملق

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

 

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

 
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

دزدی گرگی-دله دزدی

 

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
توان انجام کاری را داشتن
چوب خوردن-تنبیه شدن
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

بساز-آدم سازگار-صبور

 

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

اُق زدن-بالا آوردن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

به حق پیوستن-مردن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

زیر سری-بالش-متکا

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

بامب-توسری
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

حساب سوخته-بدهی قدیمی

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 

جُستن-چیز گمشده را یافتن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

چغاله بادام-بادام نارس

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

بچه ی-اهل ِ

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

حُقه-زرنگ و ناقلا

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

ازرق-چشم زاغ

بنا کردن-شروع کردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

خرناس-نگا. خُرخُر

برده خورده-ملاحظه-پروا

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

 

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

دلقک بازی-مسخره بازی

رشوه گرفتن-رشوه خواری

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

دزد و دغل-نادرست و مکار

باب شدن-معمول و رایج شدن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

دور از جناب ب-لانسبت

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

 

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

انسان بودن-شریف و درست بودن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

 
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

انگشت‌شمار(کم، معدود)

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

بزرگداشت-احترام-تکریم
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

ترید- تلیت

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

پول خرد-پول سکه ای

پا سوخت-پا بد-بد شانس

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

دست پاک-درستکار

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

خیس شدن-تر شدن

چشم کار کردن-دیدن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

تردستی-مهارت-شعبده بازی

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

پر و پاچه-پا-پاچه

انگشت کردن-انگشت رساندن

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
 

پارو-زن پیر

رشوه گیر-رشوه خوار

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

 
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

تمام کردن-مردن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

بی ریخت کردن-کتک زدن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

حق گرفتن-نگا. حق بردن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

پیش کردن در-بستن در

چیز خور-مسموم شده

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

آخرین تحویل-قیامت

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

آبِ کبود-آسمان

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

این سفر(این بار)

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

چرس رفتن-حشیش کشیدن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

چار طاق-به طور کامل

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

ریش توپی-ریش تپه

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

پِی-دنبال

دوش فروش-ربا خوار

حجله خانه-اتاق شب زفاف

ارزانی(بخشیدن، دادن)

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

 

جزوه-کتابچه-دفترچه

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

چو-شایعه

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

 

خنگ خدا-نادان و کودن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

پابوس-زیارت

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

بند آمدن-متوقف شدن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

 

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

 

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

احتیاطی(نجس، ناپاک)

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

پا منبری-شاگرد روضه خوان

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

 

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

تنوری-پخته شده در تنور