تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
باش !-نگاه کن-ببین
آی زرشک-آی زکی
خاطر داشتن-به یاد داشتن
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
دک و دنده-بالا تنه
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
زپرتو-ضعیف-بی دوام
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
اُرُسی(کفش)
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
جامغولک-حقه-حیله
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
پاشیر-گودال پای شیر آب
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
خلاص-تمام شد-مُرد
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
تپه گذاشتن-بول کردن
دمدمی مزاج-دمدمی
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
خدا به رد-در پناه خدا
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
ادرار بزرگ-مدفوع
آمده(شوخی و لطیفه)
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
بی تفاوت-بی اعتنا
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
جگرکی-جگر فروش
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
چِخ کردن-راندن سگ
چشم و همچشمی-رقابت
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
آشغالی-سپور
دلسردی-ناامیدی-یاس
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
خرمن-انبوه و پرپشت
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
چهل منار-تخت جمشید
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
ابوقراضه-ابوطیاره
شعلهی آتش
دیالله-زود باش دیگه !
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
پیش رس-زود رس
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
دست باف-بافته با دست
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
باریک-دقیق-حساس
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
خدا به رد-در پناه خدا
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
از زبان افتادن-لال شدن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
انداختنی(جنس نامرغوب)
بیرون روش-اسهال-شکم روش
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
پر و پخش-پراکنده
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
بقچه بندی-ران چاق
بابا غوری-نابینا-کور
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
دسته جمعی-باهم-گروهی
پیش-برنده-آن که جلو است
باجه-جای بلیت فروشی
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
اُرُسی(کفش)
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
به سر دویدن- با سر رفتن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
حساب کشیدن-حساب خواستن
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
چِخی-سگ
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
اسرار مگو(حرفهای ناگفتنی)
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
دخالت کردن-در آمدن در کاری
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
دلسردی-ناامیدی-یاس
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
آیَم سایَم(گاهکاهی)
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
حی و حاضر-آماده
جوشی شدن-عصبانی شدن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
زیر دست-تابع-فرمان بردار
تک و توک-به ندرت-کمی
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
چین خوردن-چروک شدن
دلسرد-ناامید-مایوس
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
درق دروق-درق درق
چپو-غارت-تاراج
به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
درمانگاه-جای درمان بیمار
پول چای دادن-انعام دادن
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
چاشته بندی-ته بندی
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
چته ؟-تو را چه می شود ؟
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
دور برد-دارای برد زیاد
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
پیاله زدن-می نوشیدن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
چوروکیده-پر چین و چوروک
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
پرند-حرف بی هوده
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
ترکه-آدم باریک و بلند
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
بده بستان-داد و ستد-معامله
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
دل رحم-مهربان
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
انگشتشمار(کم، معدود)
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
حق التدریس-مزد آموزگار
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
پا خوردن-فریب خوردن
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
زبانی-شفاهی
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
تت و پت-لکنت زبان
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
خاله بی بی-نوعی آش
باب دندان-مناسب طبع و حال
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
آبِ خشک(آب بسته)
آب آتش مزاج-می سرخ
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
جامه شور-رختشوی
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
راه اندازی-راه انداختن
حدمتکار-مستخدم
تو به تو-گوناگون-لا به لا
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
درگاهی-آستانه
خیط شدن-نگا. خیت شدن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
خوره-جذام-آکله
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
پابوس-زیارت
چلاق شده-نوعی نفرین است
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
چار نعل-به سرعت-به تاخت
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
فرض کنیم که
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
توان هماوردی با کسی را داشتن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
راه اندازی-راه انداختن
آب و خاک(میهن، دیار)
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
در زدن-کوبیدن در خانه
خِل-خلط بینی
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
خلاص-تمام شد-مُرد
دست باف-بافته با دست
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
دله بازی-رفتار آدم دله
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
خال مَخال-خال خال
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
جان جان-معشوق-محبوب
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
اروای ننهات-ارواح بابات
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
خنگ-نادان-ابله-کودن
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
پرند-حرف بی هوده
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
بی سیرت-بی آبرو
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
دلداری دادن-تسلی دادن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
تک پران-زن نانجیب
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
دور-بار-دفعه-نوبت
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
توجیهی-برنامه های توضیحی
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
جاری-زن برادر شوهر
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
خاله خرسه-دوست نادان
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
زهره دان-کیسه ی صفرا
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
زمین گذاشتن سر-مردن
حکیم جواب کرده-یتیم
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
تو در تو- تو به تو
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
جگرکی-جگر فروش
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
دست و پا-توانایی-عُرضه
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
چراغ باران-چراغانی
دقه-دقیقه
توپ در کردن-توپ انداختن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
دست آموز کردن-تربیت کردن
ازرق(چشم زاغ)
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
رفتگار-رفتنی-مردنی
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
بی قواره-بد شکل
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
آهو چشم(معشوق، شاهد)
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
بز دل-ترسو
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
پلاس-اثاث مختصر منزل