زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
رایانه-کامپیوتر
ته خوار-بچه باز
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
انداختنی-جنس نامرغوب
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
حی و حاضر-آماده
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
آتش بیدود-آفتاب-غضب
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
بَهمان-فلان
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
بلند بالا-قد بلند
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
چغلی کردن-شکایت کردن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
خش-صدای گرفته-خراش
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
آی زرشک-آی زکی
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
نیروی انجام کاری را داشتن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
حرف بی ربط-سخن نامربوط
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
چوغ-چوب
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
افتاده-فروتن-متواضع
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
بر وفق-مطابق-موافق
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
خاطر داشتن-به یاد داشتن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
الانه(همین حالا، هم اکنون)
خودآموز-بدون آموزگار
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
زبان پس قفا-نوعی گل است
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
دهنه سرخود-بی بند و بار
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
دور از شما ب-لانسبت
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
بد گل-زشت-بد ترکیب
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
زرد گوش-بی رگ-ترسو
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
خنگ-نادان-ابله-کودن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
پیش رس-زود رس
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
خانم-زن بدکاره-هرزه
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
ازرق-چشم زاغ
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
آیَم سایَم(گاهکاهی)
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
اهل دود(سیگاری)
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
جوشی شدن-عصبانی شدن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
ارزانی-بخشیدن-دادن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
خر و پف-نگا. خرناس
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
حمامی-گرمابه دار
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
پشت بام-سقف بیرونی بام
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
چیز خور شدن-مسموم شدن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
بی معنی- بیخود
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
چینه کشی-شغل چینه کش
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
جیش-ادرار در زبان کودکان
راست روده شدن-اسهال گرفتن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
پر روده-پرچانه-روده دراز
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
روغنی-آلوده به روغن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
چنگولک-سست و ضعیف
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
چله ی تابستان-گرمای سخت
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
خِل-خلط بینی
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خر آوردن-بدبخت شدن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
دیر فهم-کند ذهن-کودن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
خرناس-نگا. خُرخُر
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
چشم انداختن-نگاه کردن
خیس شدن-تر شدن
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
پنج تن آل عبا- پنج تن
پینه کردن- پینه بستن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
الانه(همین حالا، هم اکنون)
انگشتر پا(چیز بیارزش)
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
زیر گرفتن-زیر کردن
بلا نسبت-دور از جانب شما
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
زبان کوچکه-زبان کوچک
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)
در چاه افتادن-فریب خوردن
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
آب نخوردن(درنگ نکردن)
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
خشکه پلو-کته
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
تنوری-پخته شده در تنور
چیز خور شدن-مسموم شدن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
دک و دنده-بالا تنه
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
خوش بنیه-سالم و قوی
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
خرجی-پول لازم برای گذران روز
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
ریشو-دارای ریش بلند
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
تا-لنگه-همتا
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
از زورِ-از شدت-از بسیاری
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
انسان بودن(شریف و درست بودن)
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
چینی بند-چینی بند زن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
بازداشتی-زندانی موقت
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
دندان عاریه-دندان مصنوعی
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
زیر آبی-زیرآبکی
خِرخِره-حلق-حلقوم
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
رُک زده-زل زده-خیره شده
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
دندان-گاز
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
آب آتش مزاج(می سرخ)
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
چاره-درمان
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
به پول رساندن-فروختن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
د ِ-زود باش!
پاگون-سردوشی
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
خلا-مستراح
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
چروکیدن-چین دار شدن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
چل مرد-مرد کوتاه قد
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
بی پایه-دروغ-پوچ
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
چارلا-چهار لا-چهار تو
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
چَک-سیلی-کشید
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
جز و ولز-نگا. جز و وز
خانه یکی-صمیمی و یکدل
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
حرف پوچ-سخن بی معنی
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
آب سیر(جانور خوشرفتار)
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
پیر شَوی-عمرت دراز باد
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
آینهی هفتجوش(خورشید)
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
چارلا-چهار لا-چهار تو
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
خرمن-انبوه و پرپشت
جوراجور-دارای انواع گوناگون
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
جوغ-جوی آب
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
خر زور-نیرومند-پرزور
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
خبر داغ-خبر بسیار مهم
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
پزا-زود پخت شونده
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
اُرُسی-کفش
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
جاشو-باربر
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
راست راستی-حقیقتن-واقعن
انسان بودن-شریف و درست بودن
دندان شکن-قاطع-محکم
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
خرخاری-همدیگر را خاراندن
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
چارقد-روسری زنانه
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
پیاله زدن-می نوشیدن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
دندان تیز کردن-طمع کردن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
توالت کردن-آرایش کردن
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
بَر و رو-قد و قامت-چهره
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
پیش بها-بیعانه
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
درد گرفتن دل از اسهال
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
پول چایی-انعام-بخشش
خاک به دهنم-زبانم لال
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
جگری-به رنگ جگر
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
بی رگ-بی غیرت-بی حس
حیوانی-نگا. حیوانکی
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
آتش بیدود-آفتاب-غضب
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
بلا به دور-بلاها دور باد
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
دال به دال-پشت سر هم
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
چپ رو-تند رو
آکِله-جذام-زن سلیطه
در زدن-کوبیدن در خانه
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
دو کرپا-چمباتمه
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
حق البوق-رشوه
دو به دو-دو تا دو تا
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
آی زرشک(آی زکی)
خیط کشیدن-خط کشیدن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
تب و تاب-سوز و گداز
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
چیز فهم-عاقل و فهمیده
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
تت و پت-لکنت زبان
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
توپ در کردن-توپ انداختن
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
درز را آب دادن-از راه به در شدن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن